• می خواستم زن زندگی ات باشم...
    زنی که پیشبند ببندد.سیب زمینی ها را سرخ کند.
    زنی که دستش فقط در خانه ی تو بسوزد.
    و لک عادت ماهانه اش 
    بر ملافه های خانه ی تو بیفتد.

    میخواستم زن زندگی ات باشم...
    زنی که لنگه گوشواره اش را در خانه ی تو گم کند.
    و صبح های زود ، بوی لاک قرمزش ،در خواب تو بپیچد.

    میخواستم زنی باشم که اکثر مریضی های عمرش،صدقه سر زن بودن در خانه ی تو باشد.(دیسک کمر...ضعف زانو).
    و با اینکه خسته است 
    برایت چای دم کند.
    و وقتی بلیز بی آستین می پوشد 
    حواسش باشد که پرده های خانه ات افتاده باشند.

    می خواستم سرم را با تو روی یک بالش بگذارم.و دو تایی بخزیم زیر یک پتوی مشترک.
    من 
    با تک تک سلول هایم ، می خواستم زن زندگی ات باشم.
    . 
    منبع: نوشته های سبا جزایری