این روزها اتفاقاتی وجود دارند که گاهی می شنوم و برایم تکراری است و اما وجود دارد و من نسبت به همه مسائل راجب آن بسیار بدبین هستم

مثلا همین قضیه پارتی داشتن برای آزمون استخدامی
من همان سالها که دبستانی بودم، بدون اینکه هنوز با این مسائل دست و پنجه نرم کنم یا حتی بخواهم راجبش غصه بخورم
با این مسائل به طور کاملا  اتفاقی  
 مواجه شدم
و باید بگویم مواجه شدیم/ من و مهری جانم..
آن روزها که اینترنت نبود، ما یک تلویزیون رنگی ازین شهاب ها داشتیم
که خیلی دوستش داشتیم
خواهرم مهری، اهل انگولک کردن همه چیز بود و یادم می آید از گوشی آیفون روی دیوار گرفته تا گوشی تلفن و رادیو و فندک و ... به چیزی در خانه رحم نمی کرد 
یکی از تفریحاتش تلتکست بود، همان رسانه ای که هنوز هم روی 
نمایشگرها وجود دارد
مثلا مهری همه فوت و فن و دسته بندی های تلتکست رو بلد بود
یک تفریح دیگری داشت که شبکه هارا انقدر جلو میزد که دیگر کانال های فعال تمام میشد و نمایشگر می رفت روی کانال هایی که برفک نشان میداد اما صدای رادیو یا مکالمه های تلفنی هم می آمد.. 
میزد و می نشست تا ببیند صدای خط تلفنی محض تصادف هم شده روی آن کانال ها می آید یا نه/ به نظرم مهری واقعا کنجکاوی های جالبی داشت و الان که یادم می افتد 
فکر می کنم مهری الان یک جایی در بین زندگی و روزمرگی کارمندی حرام شده
خلاصه، وقتی صدای تلفن بی سیم رو میتوانست بگیرد 
من را صدا می کرد که دوتایی لذتش رو ببریم
دروغ چرا! کم سن بودیم و استراق سمع خیلی لذت بخش بود
اما یکبار یک گفتگویی را شنیدیم که هنوزم که هنوز است یادش که ما افتم ؛ از وضعیت الان کار و بی عدالتی های استخدام ( مثلا) هیچ ککم هم نمی گزدو برایم عادی محسوب می شود
گفتگو بین خانم و آقایی در جریان بود که قرار بود نمره ازمون استخدامی ش رو دست کاری کنند و قبول اعلامش کنند و در جهت تشکر خانوم گفتند که جبران می کنند.. 
با اینکه سنی نداشتم از همان موقع
بد بینی عجیبی نسبت به پیدا کردن کار در جامعه پیدا کردم
و هنوز هم با من است   
هر وقت که اسم آزمون استخدامی رو بشنوم، و ببینم که همه چه با هیجان برای قبولی تلاش می کنند و بعدش می شنوم موفق به قبولی نمی شوند
ناخودآگاه آن مکالمه در نظرم تداعی می شود...
#آذر
از دفتر روزمرگی های من و مهری✍🏻👱🏻‍♀️👩🏻‍⚕️