قاب عکسی در دست
و دلی پر احساس
دست هایم که در این فاصله ها جا ماندند
و دلم بود که پشت سر این فصل؛ خزان گشت و برید
خیره ماندم به خود م
و سرودی که لب طاقچه ؛دل ازبر بود
من به این طاقچه عادت دارم
من به این طاقچه و فاصله و عکس تو عادت دارم
و به این حس عجیبی که در این خانه تو را کم دارم..
به تو و نیم نگاهی که درین قاب تو را می پرسد
دل من می لرزد
وبه آبی که دم صبح سفر ؛ریخته ام شک دارم
من به این فصل و همه فاصله ها شک دارم
شعر: آذر
من از وقتی تورو دیدم چشات قلبمو جادو کرد
خدا هم بعد مدت ها مثه اینکه به من رو کرد
یه عمری آرزوم بودی دلیل محکم رویام
تا آغوش تورو دارم دیگه چی از خدا میخوام
با تو امشب همه چی آرومه حس بارونه
همه زندگیم تویی عشقم
قلب من از چشات میخونه عشقت میمونه
همه زندگیم تویی عشقم
واسه من زندگی با تو چه آروم و خوشاینده
از اینکه هر دو خوشحالیم خدا هم داره میخنده
قبول کن حال خوبم رو به احساس تو مدیونم
بمون تا آخر دنیا خودم رو از تو میدونم
با تو امشب همه چی آرومه حس بارونه
همه زندگیم تویی عشقم
قلب من از چشات میخونه عشقت میمونه
همه زندگیم تویی عشقم